برداشتن هدیه به غیر رحم بدون اطلاع او
برداشتن مالی که به غیر رحم هدیه داده بدون اطلاع هدیه گیرنده جایز است؟
در فرض سؤال مانعی ندارد مگر اینکه مفسده خاصی داشته باشد.
در فرض سؤال مانعی ندارد مگر اینکه مفسده خاصی داشته باشد.
در صورتی که مهریه بدون تغییر مهمی موجود باشد و بین زن و شوهر رابطه خویشاوندی نسبی نباشد مانعی ندارد.
اگر هدیه گیرنده از اقوام و خویشاوندان باشد نمی تواند آن را پس بگیرد مگر این که شرط خاصی در مقابل دادن هدیه کرده و یا هدیه مشروط به ادامه زوجیت و یا امثال آن بوده، و اگر از اقوام نباشد تنها در صورتی می تواند، که عین آن هدیه موجود باشد و مصرف نشده باشد و شرط خاصی در مقابل دادن هدیه نکرده باشند.
هبه به زوجه لازم نیست ولى بازگشت در آن مکروه است.
فوت مستأجر سبب بطلان نمیشود ولی فوت اجیر سبب بطلان اجاره میشود.
این کار صحیح نیست و نمیتواند بفروشد و لازم است هنگامیکه قرآن میخواند قصد شخص خاصی را داشته باشد.
استخدام دولتى ظاهراً داخل عقد اجاره است و تغييراتى كه در جهت سالهای خدمت و ساعات كار و جدول حقوقى پيدا مىشود، مشكلى در اين عقد اجاره ايجاد نمىكند و مىتوان آنها را از دو راه تصحيح كرد:الف) از طريق وكالت، به اين معنا كه كارمند از آغاز، خود را بهعنوان سى سال با حقوق فعلى و ساعات كار مشخص در خدمت دولت قرار مىدهد و عقد اجاره (بهصورت انشاى لفظى و يا معاطات) انجام مىگيرد، سپس وكالت مطلقهای به دولت مىدهد كه اگر خواست در 25 سالگى يا كمتر يا بيشتر اين قرارداد اجاره را فسخ كند و نيز وكالت مىدهد كه ساعات كار و حتّى مقدار حقوق و مزايا را طبق جدولهای عادلانهاى كه خودش تنظيم مىكند تغيير دهد و در حقيقت اجاره جديدى را بر اساس حقوق و مزاياى فعلى ترتيب دهد بنابراين در قرارداد ابتدايى بايد اين مسائل قيد شود كه «كارمند» چنين وكالتى را در چهارچوب ضوابط هر زمان به دولت داده است و اين مسائل هنگام استخدام بايد تفهيم شود و ازآنجاکه دولت شخصیت حقوقى دارد، همانگونه كه مىتواند مالك بشود، مىتواند طرف وكالت نيز واقع شود.ب) اين تغييرات را از طريق شرط ضمن عقد نيز مىتوان تصحيح كرد، به اين معنا كه در قرارداد نخستين، شرط مىشود كه دولت در هرزمانی بخواهد، مىتواند اين قرارداد را (مثلاً طبق ضوابطى كه در مجلس شوراى اسلامى يا هيأت دولت تصويب مىشود) فسخ كند و كارمند را بازنشست كند و يا اینکه كارمند شرط مىكند كه بايد مبلغى اضافه بر آنچه در قرارداد آمده طبق جدولهایی كه دولت يا مجلس تصويب مىكند به او بپردازد.درست است كه اين شرط داراى ابهام است ولى ابهام آن در حدّى نيست که اهل عرف بر آن اقدام نكنند و ما بيش از اين در باب شروط ضمن عقد دليل نداريم.
از زمانى كه مستأجر اعلان فسخ كرده اجاره باطلشده و اجارهای از آن زمان به بعد تعلّق نمىگيرد، مگر اینکه مستأجر محل را تحويل نداده باشد كه در آن صورت بايد اجرتالمثل بدهد.
اجاره نیز فسخ میشود و در صورت فسخ بایع حق دارد خواستار خروج مستأجر شود.
درصورتیکه خيار فسخ براى مصالحه قرار داده باشند منتقل به ورثهاش مىشود.
پس از قبض و اقباض وجهالمصالحه، فسخ آن جايز نيست، مگر با رضايت طرف مقابل.
اگر در ضمن قرارداد براى يكى از آن دو، يا براى هر دو، حقّ فسخ قرار داده باشند آن شخص مىتواند صلح را به هم بزند.
قرارداد صلح را با رضايت طرفين مىتوان فسخ كرد.
هرگاه چيزى را كه به صلح گرفته معيوب باشد و از آن اطلاعى نداشته مىتواند صلح را به هم زند، ولى گرفتن تفاوت قيمت صحيح و معيوب بستگى به رضايت طرفين دارد.
هرگاه شخصى که اموال به او مصالحه شده به شرایط مقرّر عمل نکند، مصالحه کننده میتواند مصالحه را فسخ کند؛ و درصورتیکه صلح کننده از دنیا برود و آن شخص از پرداختن مخارج لازم طبق قرارداد خوددارى کند، ورثه میتوانند مصالحه را فسخ کنند.